قربانگاه نَفَس و نَفس
به گزارش روابط عمومی معاونت فرهنگی و دانشجویی، فعالان سرویس فرهنگی مفدا دانشگاه با فرارسیدن عید قربان در یادداشتی اینگونه توصیف های خود را می نویسند:
بریدن نَفَس یا نَفس؟؟؟!!
همه چیز در قربان گاهِ عاشقانه ی ابراهیم مهیا بود؛ جوانی برومند و خنجری برنده.
و تمام سنگ ریزه های صحرا و ملکوت شاهد این ماجرا بودند.
خنجر بر گلوی جانِ پدر نشست و برق تیزی اش مانند تیری ، قلب ابراهیم را نشانه گرفته بود.
چشمان سیاه اسماعیل و سپیدی گلویش ، کار را سخت تر می کرد.
ذرات وجودش یک صدا دم از درماندگی می زدند.
و هنگامی که فرزند دید چه بر روزگار پدر می آید؛ چشمانش را به خاک دوخت.
چه سر به زیر و محجوب!
اسماعیل سراپا مطیع فرمان خلیل الله شده بود.
چگونه دست شست از آرزوهای ناب جوانی؟؟!
اما ابراهیم ، سرسختانه دل بستگی هایش را در نطفه خفه کرد و بی مجال به ادای عهدش شتافت.
خنجر بر گلوی اسماعیل دوانده شد اما انگار فراموش کرده بود بریدن را و بوسه می زد همان رگ هایی را که خدا می گفت از آن هم به انسان نزدیک تر است !!!
چه چیزی مانع وعده ابراهیم بر معبودش شد؟؟؟
و اما پروردگار که نظاره گر بود بر این قربانی؛ با اراده ی خویش تقدیر را طور دیگری رقم زد.
و فرمود:
و فدیناهُ بِذِبح عظیم ( آیه ۱۰۷ سوره صافات)
به ناگه وقتی خدا دید که ابراهیم دستان دلش را بالا گرفته ؛ رسم عاشقی را ادا کرد و قربانی او را پذیرفت .
از جانب خالق رحمان ، ارمغانی فرستاده شد تا فدای جان اسماعیل و بلاگردانِ عمر وی باشد.
قصد او ذبح اسماعیل نبود ؛ بلکه خواهان تزکیه ی نفس بنده اش بود و چه زیبا این عبد، روشنایی ایمانش را به عالمیان نشان داد.
نویسندگان: منیره اسماعیلی، مبینا روحی